سبد خرید شما خالی است
کتاب قصههای با پدر و مادر 2: پدر و مادر زدهاند به سیم آخر
66025BK
ارسال فوری و رایگان بالای 600 هزار تومان
- ارسال رایگان به تهران برای خرید بالای 600 هزار تومان و سایر شهرها برای خرید بالای یک میلیون تومان
شرایط پرداخت
ویژگی های توی توی
لینک های مشابه
- تصاویر محصول
- معرفی محصول
- مشخصات محصول
- نظر خریداران
معرفی محصول
بابا و مامان حتی مشتهایشان را هم اشتباه بههم میزنند!
وقتی مامان و بابا شروع کردند به سوال کردن از من که چهکار کنند باحال به نظر برسند، اصلاً عین خیالم نبود. راستش خیلی باحال بود که میدیدم آنها بالا و پایین میپرند و جفنگیات نوجوانها را بلغور میکنند.
این تا وقتی بود که سروکلهی بابا با لباسهای اجقوجق دمِ مدرسه ما پیدا نشده بود! اصلاً باحال نیست. بهترین دوستم، مدی، هم موافق است. آنها دیگر شورش را درآوردهاند. باید دست از این کارهایشان بردارند.
گزیدهای از کتاب:
برای چند لحظه نتوانستم نفس بکشم. مطمئنم مدی هم همین طور بود. به خاطر بابا که داشت از پلهها پایین میآمد. چیزی که پوشیده بود... واقعاً معذرت میخواهم، اما مجبورم یک لحظه مکث کنم. وحشت عظیمی که میخواهم توصیف کنم، نفسم را بند آورده. اما الآن آرامتر شدهام و آمادهام همهچیز را برایت تعریف کنم. بابا جست زنان از پلهها آمد پایین. یک تیشرت زرد جیغ و یک شلوار تنگ چسبان قرمز پوشیده بود. چشمهایم چهارتا شد... به خاطر چیزی که بابا روی کلهاش گذاشته بود. یک کلاه بیسبال گذاشته بود سرش که آرم طلایی داشت، تازه آن هم برعکس...
وقتی مامان و بابا شروع کردند به سوال کردن از من که چهکار کنند باحال به نظر برسند، اصلاً عین خیالم نبود. راستش خیلی باحال بود که میدیدم آنها بالا و پایین میپرند و جفنگیات نوجوانها را بلغور میکنند.
این تا وقتی بود که سروکلهی بابا با لباسهای اجقوجق دمِ مدرسه ما پیدا نشده بود! اصلاً باحال نیست. بهترین دوستم، مدی، هم موافق است. آنها دیگر شورش را درآوردهاند. باید دست از این کارهایشان بردارند.
گزیدهای از کتاب:
برای چند لحظه نتوانستم نفس بکشم. مطمئنم مدی هم همین طور بود. به خاطر بابا که داشت از پلهها پایین میآمد. چیزی که پوشیده بود... واقعاً معذرت میخواهم، اما مجبورم یک لحظه مکث کنم. وحشت عظیمی که میخواهم توصیف کنم، نفسم را بند آورده. اما الآن آرامتر شدهام و آمادهام همهچیز را برایت تعریف کنم. بابا جست زنان از پلهها آمد پایین. یک تیشرت زرد جیغ و یک شلوار تنگ چسبان قرمز پوشیده بود. چشمهایم چهارتا شد... به خاطر چیزی که بابا روی کلهاش گذاشته بود. یک کلاه بیسبال گذاشته بود سرش که آرم طلایی داشت، تازه آن هم برعکس...
مشخصات محصول
ایرانی بخریم؟:
مشخصات کتاب
موضوع:
نویسنده:
مترجم:
تصویرگر :
ناشر:
قطع:
تعداد صفحات:
298
گروه سنی:
مشخصات کلی
کد کالا:
66025BK
بارکد کالا:
9786008655046
وزن:
0.25 کیلوگرم
ابعاد بسته بندی (طول، عرض، ارتفاع):
18x14x1.8 سانتی متر
نظر خریداران
اولین نفری باشید که نظر می دهید
ورود با رمز ثابت
ورود با رمز یکبار مصرف